فردا برای ساعت 12:15 بلیط دارم.از یه طرف دلم تنگ شده و دوست دارم که برم،از یه طرف هم اصلا حال و حوصله ی این همه راه رو ندارم و دوست ندارم که برم... نمی دونم...
این روزا خیلی اعصابم از دست خوابگاه داغونه.هر شب بی اختیار گریه می کنم.نمی دونم چم شده؟؟؟
کاش یکی منو می فهمید...
راستی امروز ظهر حدودای ساعت 2/5 بود که بچه ها گفتن باید بریم دانشگاه،کلاس عملی آناتومی داریم.منم با چشم پر از خواب و دست و صورت نشسته رفتم.کلی توی راه دویدیم که نکنه دیر برسیم.اما وقتی رسیدیم مث همیشه کلی معطل شدیم.تازه کلاسمون با پسرا با هم بود.من که نه چیزی دیدم،نه چیزی فهمیدم.
دوشنبه ی هفته ی آینده هم امتحان آناتومی داریم،عملی و تئوری با هم.جمعا 4 نمره از نمره ی امتحان پایان ترممون رو تشکیل می ده.ان شاالله که خوب بشه
امروز زیبای خفته مرخصی گرفته که بره به خونه ی یکی از دوستای خانوادگیشون.منم که تا ساعت 12 کلاس نداشتم-کلاس تربیت بدنی رو تعطیل کردیم- خلاصه از صبح تا حالا همین طور نشستیم توی اتاق.من دارم آناتومی می خونم،اونم داره آماده میشه که بره...
اگه خدا بخواد امروز بعد از ظهر میرم خیابون تا هم بلیط بگیرم و هم قطاب سفارشی مامان رو بخرم.اگرم وقت زیاد آوردم،مث همیشه میرم توی شریعتی یه دوری می زنم.
12 تا 2 عملی آناتومی دارم.نمی دونم امروز آقای م. قراره چه مدلی باهام رفتار کنه.تازه ناهار هم نمی تونم بخورم.
درسته که امروز عید قربان هست و با بقیه ی جمعه ها خیلی فرق داره.اما اوضاع من دقیقا مثل جمعه های قبله.دیشب چون حال دوست زیبای خفته خوب نبود،به جای اون تا ساعت نه صبح کشیک بود.وقتی هم که برگشت،باز مث هفته ی پیش خوابید و من بیچاره هم دوباره مث هفته ی پیش گرفتار سالن مطالعه شدم.اون جا هم کلی گریه کردم.اگه راهم نزدیک بود،الآن حتما خونه بودم.
آخیششش...دلم یه کمی آروم گرفت وقتی که اینا رو نوشم،داشتم می ترکیدم از پردردی(hyperalgesia)!!!!!!!!
الهی و ربی...
من لی غیرک...
لا یکلف الله نفسا الا وسعها...
امشب تنهام.زیبای خفته رفته کشیک.خدا کنه فردا هم نیاد...
فردا عید قربانه.هر سال مث فردا خونه ی دایی کریم بودیم.پارسال هم رفتیم.چه قدر خوب بود...
فردا هم مامان و بابا حتما می رن اون جا.اما من این جا تنهام...مهم نیست...
امروز خوابگاه خیلی خلوته.اکثر بچه ها رفتن خونشون.به خاطر همین بر خلاف هر روز سایت خیلی خلوته.منم نامردی نکردم .فیلم "اسب حیوان نجیبی است" رو دانلود کردم.الآن نشستم و چند تا آهنگ رو دانلود کردم که حداقل امشب یه کمکی خوش باشم.البته بعد از این که برنامه ی درسی امروزم رو تموم کردم.
عید همه مبارک...
یاد صدای ستاره اسکندری توی فیلم شوق پرواز افتادم که می گفت:اسماعیل تو کیست؟ پستت؟مقامت؟مالت؟..... من چه می دانم....تو خود باید آن را قربانی کنی....
امروز ساعت 8 تا 10 ژنتیک داشتیم.کلاسمون با دکتر ص.گ تموم شد.خیلی استاد مهربون و دوست داشتنی بود.
داشتم میومدم خوابگاه یه کمی خرت و پرت خریدم.همه چی خیلی گرونه...
امروز هم می خوام بافت رو تموم کنم اگه خدا بخواد که وقتی می رم خونه فقط آناتومی و
ژنتیک رو با خودم ببرم.