اوضاع درسا فعلا خوب پیش میره.اما اوضاع خوابگاه و تحملش مثل همیشه برام سخته... امروز قراره با یه گروه دیگه برم فیزیو عملی.خدا کنه دوباره بیرونم نکنه...خیلی استرس دارم.
از صبح تا حالا که درس نخوندم .ان شاالله بعد از ظهر می خونم.
دوباره عید شد و خونه رفتن و مشکل بلیط گرفتن و ... هزار تا بدبختی دیگه...
باید مث همیشه دیرتر از بقیه برم و زودتر برگردم...
امروز کلاس ندارم.از شانس ما پانی هم کلاس نداره.بچه از بس درس خوند خودشو کشت...
امروز بچه ها امتحان علوم پایه و پره اینترنی دارن...منم سال دیگه دارم...
یادمه ترم اول به خودم می گفتم کاش جای بچه های بزرگ تر از خودم بودم و بیش تر به این محیط عادت داشتم.ولی هر چی جلوتر میرم تحمل این جا داره برام سخت تر می شه...