قاصدکی دور از خانه

حرف هایی از جنس بی کسی

قاصدکی دور از خانه

حرف هایی از جنس بی کسی

49.

امشب میریم اتاق مریم یلدا پارتی!!!!!!!!!!!!!

کلی چیپس و پفک خریدیم.تازه هندونه هم خریدیم.

48.

بابا امشب زنگ زده،اصرار که واسه این چند روز بیا خونه.

منم گفتم نه.حوصله ی اتوبوسو ندارم. اما بازم اصرار کرد...گفت فکراتو بکن بعدا بهمون بگو.

گفتم : باشه.

دلم تنگ شده اما اصلا دوست ندارم برم.

باید خودمو عادت بدم به شرایط

47.

امروز بالاخره زیبای خفته بعد از دو هفته رفت کشیک.یه نفس راحتی از دستش می کشم.

از صبح تا همین نیم ساعت پیش داشتم فیلم می دیدم و با لپ تاپم بازی می کردم.بعدشم رفتم بیرون و پرتقال خریدم.شیر کاکائو هم خریدم.من عاشق شیر کاکائو ام. به به...

اصلا حس درس خوندن نیست.

فردا از صبح تا ساعت 5 بعد از ظهر کلاس داریم.فسیل می شم فردا...

46.

تا الآن فقط 10 صفحه آناتومی گردن خوندم.

نصفه ی جزوه ی آناتومی صورت رو هم نوشتم.

امتحان سیستم عصبی این قدر ازم انرژی گرفته که دیگه حال و حوصله ی درس خوندن ندارم.

بازم...

45.

بالاخره امروز امتحان سیستم عصبی رو دادیم.

بافت و نورو خوب بود.اما فک کنم فیزیو رو خیلی بد دادم.

ساعت 4 تا 6 هم کلاس ژنتیک داشتیم.

بعد از کلاس هم با زهرا رفتیم بیرون.من آب طالبی خوردم!!!!! چیزی عجیب تر از این پیدا نکردم که سفارش بدم. زهرا یه کیف کوچولو خرید.منم می خواستم چکمه بخرم ولی اندازم نشد.طبق معمول...

بعدشم اومدیم خوابگاه. الآن استامبولی گذاشتم که گرم بشه،بخورم.

به مامان هم زنگ زدم.کلی گریه کردم.خیلی پشیمون شدم.ناراحتش کردم.ولی خوب...شاید باعث بشه اونا یه کم منو بفهمن...
اما آخه به چه دردی می خوره؟؟؟؟؟