بابا امشب زنگ زده،اصرار که واسه این چند روز بیا خونه.
منم گفتم نه.حوصله ی اتوبوسو ندارم. اما بازم اصرار کرد...گفت فکراتو بکن بعدا بهمون بگو.
گفتم : باشه.
دلم تنگ شده اما اصلا دوست ندارم برم.
باید خودمو عادت بدم به شرایط