نمی دونم چرا جمعه ها این قدر دلگیر و خسته کننده س...
البته امروز یه کمی نسبت به جمعه های قبل قابل تحمل تر بود.آخه زیبای خفته امروز کشیک بود.
پانی هم که طبق معمول یا توی سالن مطالعه س یا پیش دوستاشه.خیلی کم می شه بیاد توی اتاق.وقتی هم که بیاد اصلا حرف نمی زنه.
شاید از ما خوشش نمیاد... نمی دونم...
دوشنبه امتحان تغذیه داریم.14 تا جزوه س.تا الآن 6 تا رو خوندم...
کاش زودتر تموم می شد این امتحانا.نمی دونم چرا این همه فاصله ی بین امتحانا رو زیاد گذاشتن. آخه من موندم امتحان تغذیه 4 روز وقت می خواد واسه چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟
زنگ زدم به مامان.گفت امروز رفتیم بیرون،برف بازی کردیم...کلی دلم تنگ شده واسشون.خیلی دلم هوای یه گردش حسابی کرده...