قاصدکی دور از خانه

حرف هایی از جنس بی کسی

قاصدکی دور از خانه

حرف هایی از جنس بی کسی

۵۳.

امروز صبح از 9 تا 11 دو جلسه بهداشت خوندم.بعد از ظهر هم نصف جزوه آناتومی صورت رو خوندم.

بعدشم زنگ زدم به مامان.خیلی دلم براشون تنگ شده.یهو وسط حرفام بهش گفتم:اگه من تا 5 سال دیگه این جا بمونم دیوونه می شم.اونم شروع کرد به این که 2 ترم دیگه که امتحان علوم پایه تو دادی مهمانی بگیر واسه یزد.هر چی من می گم یزد پول می گیره و خرجش زیاده و ...

مامان می گه:نه.چیزی نیس که.بیا...این جا نزدیک تره..

اما خوب می دونم که تا 5 سال دیگه همین جا می مونم و رفتنی نیستم.حداقل وجدانم بهم اجازه نمی ده که بخوام اون بنده های خدا رو اذیت کنم.

فقط از خدا می خوام که بهم صبر و طاقت ندیدنشون رو بده.همین....

52.تربیت

امروز قسمت اول امتحانای تربیت بدنی رو دادیم.ینی همه ی جد و آبادمون اومد جلوی چشامون...اوف...

دراز و نشست،دو 540 و 4در 9 ... دیگه نمی تونم راه برم.

سری دوم امتحانا رو قراره شنبه بدیم.اونا آسون ترن.چشمام داره از کاسه بیرون میاد.

فقط خیلی خوشحال شدم وقتی رسیدم خوابگاه و دیدم که اتاق خالیه.فک کنم زیبای خفته کشیکشو با یکی عوض کرده.پانی هم که طبق معمول همیشه داره توی سالن مطالعه درس می خونه.

الآن جون می ده برم بگیرم تخت بخوابم.البته اول باید نمازمو بخونم...

چه قد زندگی سخت شده...

51.بازم امتحان...

بالاخره امروز ساعت 1 امتحان آناتومی دادیم.

امتحان آسون بود ولی من خیلی تسلط نداشتم.خیلی هم بد ندادم...

تا ساعت 6 رفته بودیم review

تموم پسرای کلاس ریخته بودن توی موزه!!!!!

بعد از کلاسم رفتم نون و میوه خریدم.مث باباها!!!

چند دقیقه ای هست که رسیدم خوابگاه.

خیلی خسته ام.شدیدا کمبود خواب دارم.اما باید یه نگاهی روی اطلس بندازم.آخه فردا ساعت 10 امتحان عملی دارم.

وای...امروز ریحون توی دانشگاه یه گربه دید،چنان جیغی زد که تموم پسرا برگشتن،نگاش کردن،بعدشم هر کسی رو می دیدیم با صدای بلند واسش تعریف می کرد،من و  س. هم حرص می خوردیم.

برم به مامان زنگ بزنم که حتما تا حالا کلی نگران شده.

50.یلدونگ

دیشب ساعت 7 با سعیده رفتیم اتاق tv.نارنیا نگاه کردیم.باحال بود.

بعدشم ساعت 9 رفتیم اتاق مریم،واسه مراسم شب یلدا اونم از نوع خوابگاهی...

کلی چیپس و پفک و انار و هندونه و چای و آلو و ...خلاصه هر چی دم دستمون رسید خوردیم.کلی حرف زدیم و خندیدیم،تازه فال حافظ هم گرفتیم...

اما با همه ی خوبی های دیشب باید اعتراف کنم هیچ شب یلدایی به قشنگی شب های یلدایی که آدم کنار خانواده ش باشه،نمی شه...